کد مطلب:29119 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:123

هفتاد فضیلت دارم












3662. الخصال - به نقل از مكحول -:امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود:«به یاد دارندگان از یاران پیامبر، حضرت محمّدصلی الله علیه وآله، می دانند كه در بینشان صاحب فضیلتی نیست، جز آن كه من در آن فضیلت، سهیم و برترم و من، هفتاد فضیلت دارم كه هیچ كدامشان در آنها شریك نیستند».

گفتم:ای امیر مؤمنان! مرا از این فضایل، خبر ده.

فرمود:«نخستین فضیلت من این است كه به مقدار یك پلك بر هم زدن، شرك بر خدا نورزیدم و لات و عُزّی را عبادت نكردم.

دوم آن كه هرگز شراب نخوردم.

سومْ آن كه پیامبر خدا در زمانی كه خُردسال بودم، مرا از پدرم گرفت و من همخور، همنوش، مونس و هم سخن او بودم.

چهارم آن كه من نخستین مسلمان و مؤمن بودم.

پنجم آن كه پیامبر خدا به من فرمود:"ای علی! تو نسبت به من، چون هارون نسبت به موسی علیه السلام هستی، جز آن كه پیامبری پس از من نیست".

ششم آن كه من آخرین نفری بودم كه از پیامبر خدا جدا شدم و او را در گورش گذاشتم.

هفتم آن كه هنگامی كه پیامبر خدا به غار رفت، مرا در بسترش خوابانْد و با رواندازش مرا پوشاند. هنگامی كه مشركان فرا رسیدند، فكر كردند من محمّدصلی الله علیه وآله هستم و بیدارم كردند و گفتند:همراهت كجاست؟ گفتم:در پی نیازش رفت. گفتند:اگر فرار می كرد، این هم با او فرار می كرد [ و از تعقیب پیامبرصلی الله علیه وآله بازماندند].

و امّا هشتم، پیامبر خدا هزار باب از دانش را به من آموخت كه از هر بابی، هزار بابْ گشوده می شود و به هیچ كس غیر از من نیاموخت.

و امّا نهم، پیامبر خدا به من فرمود:" ای علی! هنگامی كه خداوند عزوجلپیشینیان و پسینیان را برانگیخت، برای من منبری برتر از منبر پیامبران گذاشته خواهد شد و برای تو منبری برتر از منبر اوصیا گذاشته خواهد شد و تو بر آن خواهی شد ".

و امّا دهم، از پیامبر خدا شنیدم كه می فرمود:" ای علی! در روز رستاخیز، چیزی به من داده نخواهد شد، جز آن كه نمونه آن را برای تو خواهم خواست ".

و امّا یازدهم، از پیامبر خدا شنیدم كه می فرمود:" ای علی! تو برادر منی و من برادر توام. دست تو در دست من است تا به بهشت درآیی ".

و امّا دوازدهم، از پیامبر خدا شنیدم كه می فرمود:" ای علی! مَثَل تو در بین امّت من، چون مَثَل كشتی نوح است. آن كه به كشتی درآمد، رستگار شد و آن كه از آن جا مانْد، غرق شد ".

و امّا سیزدهم، پیامبر خدا به دست خود، دستارش را بر سرم نهاد و برایم دعای پیروزی بر دشمنان خدا خوانْد و من به اذن خدا عزوجل، آنان را شكست دادم.

و امّا چهاردهم، پیامبر خدا به من فرمان داد كه دست بر پستان گوسفندی كه شیرش خشك شده بود، بكشم. گفتم:ای پیامبر خدا! تو دست بكش. فرمود:" ای علی! كار تو كار من است " و من، دست بر آن كشیدم. شیرش به راه افتاد. با آن، پیامبر خدا را نوشاندم. پیرزنی از راه رسید و از تشنگی نالید، او را هم سیراب ساختم. پیامبر خدا فرمود:" من از خدای عزوجل درخواست كردم كه دست تو را مبارك سازد و ساخت ".

و امّا پانزدهم، پیامبر خدا به من وصیّت كرد و فرمود:" ای علی! جز تو كسی مرا غسل ندهد، و جز تو عورت مرا نپوشانَد؛ چرا كه اگر جز تو كسی عورت مرا ببیند، چشم هایش كور خواهد شد ". به وی گفتم:ای پیامبر خدا! چگونه تو را بچرخانم؟ فرمود:" تو یاری می شوی ". سوگند به خدا! تصمیم به چرخاندن هیچ عضوی نگرفتم، جز آن كه چرخانده شد.

و امّا شانزدهم، خواستم لباس او را درآورم، ندایی شنیدم:" ای وصیّ محمّد! او را برهنه مكن و با لباس، غسلش بده ". سوگند به آن كه او را به پیامبری بزرگ داشت و به رسالت، ویژه ساخت، هیچ عورتی از او را ندیدم و خداوند، از بین یاران او مرا به این كار، ویژه ساخت.

و امّا هفدهم، خداوند عزوجل، فاطمه علیها السلام را به همسری من درآورد، در حالی كه ابوبكر و عمر، از او خواستگاری كرده بودند؛ ولی خداوند، از برِ هفت آسمان، او را به همسری من درآورد و پیامبر خدا فرمود:" مبارك تو باشد، ای علی! خداوند عزوجل، فاطمه، سرور زنان بهشتی را به همسری تو درآورد و او، جگر گوشه من است ". گفتم:ای پیامبر خدا! آیا من از تو نیستم؟ فرمود:" چرا، ای علی! تو از منی و من از توام. من نسبت به تو همچون سمت راست، نسبت به سمت چپم و در دنیا و آخرت، از تو بی نیاز نیستم ".

و امّا هجدهم، پیامبر خدا به من فرمود:" ای علی! تو صاحب بیرق حمد (درفش ستایش) در روز واپسینی. و تو در روز رستاخیز، نزدیك ترین هم نشین من از بین خلایقی. تو دست به سوی من دراز می كنی و من، دست به سویت دراز می كنم. من در گروه پیامبران خواهم بود و تو در گروه وصیّان. بر سرِ تو تاج نور و افسر كرامت نهاده خواهد شد و اطراف تو را هفتاد هزار فرشته خواهند گرفت تا خداوند عزوجلاز حسابرسی خلایق، فارغ شود ".

و امّا نوزدهم، پیامبر خدا فرمود:" تو با پیمان شكنان (ناكثین)، ستمكاران (قاسطین) و از دین به در روندگان (مارقین)، مبارزه خواهی كرد و به شمار هر كدام از آنان كه با تو بجنگند، یكصد هزار از پیروانت را شفاعت خواهی كرد ". گفتم:ای پیامبر خدا! پیمان شكنان چه كسانی اند؟ فرمود:" طلحه و زبیرند. با تو در حجاز، بیعت خواهند كرد و در عراق، پیمان شكنی خواهند نمود. اگر چنین كردند، با آنان بجنگ؛ چون جنگ با آنان، پاكی برای اهل زمین است ". گفتم:ستمكاران كیان اند؟ فرمود:" معاویه و یاوران او ". گفتم:از دین به در روندگان، چه كسانی اند؟ فرمود:" پیروان ذو ثُدیَه.[1] آنان از دین، همچون تیر از تیرانداز می گریزند آنان را بكش؛ چون در كشتن آنان، گشایشی برای مردم و شكنجه زودرسی برای آنان و ذخیره ای برای تو در روز قیامت در پیشگاه خدا خواهد بود ".

و امّا بیستم، از پیامبر خدا شنیدم كه به من می فرمود:" مَثَل تو در بین امّتم، همچون دروازه آمرزش، بین بنی اسرائیل است. آن كه در ولایت تو درآید، وارد دروازه شده، آن گونه كه خدا فرمان داده است ".

و امّا بیست و یكم، از پیامبر خدا شنیدم كه می فرمود:" من شهر دانشم و علی، دروازه آن است و هرگز به شهر، جز از دروازه آن، داخل نمی شوند ". آن گاه فرمود:" ای علی! تو ذمّه (عهده) مرا پاس می داری، بر سنّت من می جنگی و امّت من با تو مخالفت می كنند ".

و امّا بیست و دوم، از پیامبر خدا شنیدم كه می فرمود:" خداوند - تبارك و تعالی - پسرانم حسن و حسین را از نوری آفرید كه به تو و فاطمه افكنْد. آن دو چون دو گوشواره آویخته بر گوش، در شور و حركت اند و نور آن دو، هفتاد هزار بار بر نور شهیدان فزونی دارد. ای علی! خداوند عزوجل به من وعده داده كه آن دو را چنان بزرگ دارد كه هیچ كس را جز پیامبران و رسولان، چنین بزرگ نداشته است ".

و امّا بیست و سوم، پیامبر خدا در زمان حیاتش، در حالی كه همه یارانش حضور داشتند و عمویم عبّاس نیز حضور داشت، انگشترش، زرهش و كمربندش را به من داد و شمشیرش را بر گردنم حمایل كرد و خداوند عزوجل، از بین آنان، مرا به این امر، ویژه ساخت.

و امّا بیست و چهارم، خداوند عزوجل بر پیامبرش این آیه را فرود آورد:" یَأَیُّهَا الَّذِینَء َامَنُواْ إِذَا نَجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُواْ بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَلكُمْ صَدَقَةً؛[2] ای كسانی كه ایمان آورده اید! هرگاه با پیامبر [ خدا] گفتگوی محرمانه می كنید، پیش از گفتگوی محرمانه، صدقه ای تقدیم دارید " و من، یك دینار داشتم كه آن را به ده درهم فروختم و هرگاه با پیامبر خدا گفتگو می كردم، پیش از آن، یك درهم صدقه می دادم و سوگند به خدا كه پیش از من و پس از من، هیچ یك از اصحاب، چنین نكرد تا آن كه خداوند عزوجلاین آیه را فرو فرستاد:"ء َأَشْفَقْتُمْ أَن تُقَدِّمُواْ بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَلكُمْ صَدَقَتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُواْ وَ تَابَ اللَّهُ عَلَیْكُمْ؛[3] آیا ترسیدید كه پیش از گفتگوی محرمانه خود، صدقه هایی تقدیم دارید؟ و چون نكردید، و خدا [ هم] بر شما بخشید" و آیا بخشش، جز به خاطر گناهی است كه انجام یافته است؟!

و امّا بیست و پنجم، از پیامبر خدا شنیدم كه می فرمود:" بهشت، بر پیامبران، حرام است تا من در آن درآیم، و بهشت بر اوصیا حرام است تا تو در آن درآیی. ای علی! خداوند درخصوص تو بشارتی به من داد كه پیش از من به هیچ پیامبری چنین بشارت نداد. به من بشارت داد كه تو سرور اوصیایی و دو پسرت حسن و حسین، در روز واپسین، سرورِ جوانان بهشت اند ".

و امّا بیست و ششم، جعفر، برادر من است كه در بهشت با فرشتگان با دو بال تزیین شده به درّ و یاقوت و زِبَرجَد، پرواز می كند.

و امّا بیست و هفتم، عمویم حمزه، سرور شهیدان در بهشت است.

و امّا بیست و هشتم، پیامبر خدا فرمود:" خداوند - تبارك و تعالی - در خصوص تو وعده ای به من داد كه هرگز از آن تخلّف نكرد. مرا پیامبر و تو را وصی قرار داد و به زودی پس از من از امّت من چیزهایی خواهی دید كه موسی علیه السلام از فرعون دید. پس بردبار باش و به حساب خدا بگذار تا مرا ملاقات كنی. پس با هر كه تو را دوست داشت، دوستی می ورزم و هر كه تو را دشمن دارد، دشمنش می دارم ".

و امّا بیست و نهم، از پیامبر خدا شنیدم كه می فرمود:"ای علی! تو صاحب حوضی و جز تو كسی مالك آن نشود و مردمی پیش تو خواهند آمد و درخواست آب خواهند كرد و خواهی گفت:نه، حتی به مقدار یك ذرّه [ نمی دهم]، و در حالی كه چهره شان سیاه شده، برخواهند گشت. و پیروان من و پیروان تو خواهند آمد. خواهی گفت:خوب سیرابشان كنید، و آنان، در حالی كه چهره شان سفید است، سیراب می شوند".

و امّا سی ام، از پیامبر خدا شنیدم كه می فرمود:" روز قیامت، امّت من با پنج پرچم، محشور خواهند شد. اوّلین پرچمی كه پیش من می آید، پرچم فرعون این امّت، معاویه خواهد بود. دوم، پرچم عمرو عاص، سامریِ این امّت است. سوم، پرچم ابو موسی اشعری، جاثلیق این امّت است. پرچم چهارم، پرچم ابوالأعور سلمی است. پرچم پنجم، ای علی! با توست كه مؤمنان، زیر آن گِرد می آیند و تو پیشوای ایشانی. آن گاه، خداوند - تبارك و تعالی - به آن چهارتا می گوید:" ارْجِعُواْ وَرَآءَكُمْ فَالْتَمِسُواْ نُورًا فَضُرِبَ بَیْنَهُم بِسُورٍ لَّهُ و بَابُ م بَاطِنُهُ و فِیهِ الرَّحْمَةُ؛[4] بازپس برگردید و نوری درخواست كنید. آن گاه میان آنان، دیواری زده می شود كه آن را دروازه ای است كه درونش رحمت است. " آن [ درِ رحمت]، پیروان من و كسانی اند كه مرا دوست می دارند و با من، علیه گروه سركش و از صراط افتادگان، جنگ می كنند، و باب رحمت، همان پیروان من اند. آنان (دوزخیان)، فریاد برمی آورند:" أَلَمْ نَكُن مَّعَكُمْ قَالُواْ بَلَی وَ لَكِنَّكُمْ فَتَنتُمْ أَنفُسَكُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْكُمُ الْأَمَانِیُّ حَتَّی جَآءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ * فَالْیَوْمَ لَا یُؤْخَذُ مِنكُمْ فِدْیَةٌ وَ لَا مِنَ الَّذِینَ كَفَرُواْ مَأْوَل-كُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلَل-كُمْ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ؛[5] آیا ما با شما نبودیم؟ می گویند:چرا؛ ولی شما خودتان را در بلا افكندید و امروز و فردا كردید و تردید آوردید و آرزوها شما را غرّه كرد تا فرمان خدا آمد و [ شیطان] مغرور كننده، شما را درباره خدا بفریفت. پس امروز، نه از شما و نه از كسانی كه كافر شدند، عوضی پذیرفته نمی شود؛ جایگاهتان آتش است و آن، سزاوار شماست و چه بد سرانجامی است ". آن گاه، امّت من و پیروان من وارد می شوند و از حوض محمّد می نوشند، و در دست من، عصایی از چوب خولان خواهد بود كه دشمنان خودم را همچون شتر غریبه، از آن دور می سازم ".

و امّا سی و یكم، از پیامبر خدا شنیدم كه می فرمود:" اگر ترس آن نمی داشتم كه غلو كنندگان امّت من درباره تو آنچه را كه ترسایان درباره عیسی بن مریم گفتند، بگویند، سخنی درباره تو می گفتم كه به جمعی گذر نكنی، جز آن كه خاك زیر پایت را برگیرند و از آن، طلب شفا كنند ".

و امّا سی و دوم، از پیامبر خدا شنیدم كه می فرمود:" خداوند - تبارك و تعالی - با [ افكندن] ترس، مرا یاری كرد. از او خواستم تو را [ نیز] به مثل آن، یاری رسانَد و همان چیزی را كه برای من قرار داده بود، برای تو قرار داد".

و امّا سی و سوم، پیامبر خدا، دهان بر گوشم نهاد و آنچه را بود و تا روز قیامت خواهد شد، به من آموخت و خداوند عزوجل به زبان پیامبرش اینها را بر دل من جاری ساخت.

و امّا سی و چهارم، ترسایان چیزی ادّعا كردند. خداوند عزوجل در این باره، این آیه را نازل كرد:" فَمَنْ حَآجَّكَ فِیهِ مِن م بَعْدِ مَا جَآءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَآءَنَا وَأَبْنَآءَكُمْ وَنِسَآءَنَا وَنِسَآءَكُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْكَذِبِینَ؛[6] پس هر كه در این [ باره]، پس از دانشی كه تو را [ حاصل] آمده، با تو مُحاجّه كند، بگو:بیایید پسرانمان و پسرانتان، و زنانمان و زنانتان، و ما خودمان و شما خودتان را فرا خوانیم. سپس مباهله كنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم " و جان من " جان " پیامبر خدا بود و " زنان " فاطمه علیها السلام بود و " پسران "، حسن و حسین علیهما السلام بودند. آن گاه، آنان پشیمان شدند و از پیامبر خدا درخواست گذشتن [ از مباهله] كردند و از آنان گذشت. سوگند به آن كه تورات را بر موسی علیه السلام و فرقان را بر محمّدصلی الله علیه وآله فرو فرستاد، اگر با ما مباهله می كردند، به میمون و خوك، تبدیل می شدند.

و امّا سی و پنجم، پیامبر خدا، در جنگ بدر، مرا راهی كرد و فرمود:" آن مشت ریگ را - كه در یك جا جمع بود -، برایم بیاور، و من آنها را برداشتم و بو كردم. چنان خوش بو بود كه از آن، بوی مُشك می آمد. آن را برایش آوردم. پیامبرصلی الله علیه وآله آنها را به سوی مشركان پرتاب كرد. چهارتا از آن ریگ ها از بهشت بود و ریگی از مشرق و ریگی از مغرب و ریگی از زیر عرش بود و با هر ریگ، یكصد هزار فرشته به یاری ما شتافت و خداوند عزوجل هیچ كس را از پیش یا پس، به چنین فضیلتی گرامی نداشت "

و امّا سی و ششم، من از پیامبر خدا شنیدم كه می فرمود:" نفرین بر كشنده تو! او بدبخت تر از ثمود و پی كُننده ناقه بود و عرش خداوند، به دلیل كشته شدن تو به لرزه درمی آید. بشارت باد بر تو - ای علی - كه تو از جمله صدّیقان، شهیدان و صالحانی ".

و امّا سی و هفتم، خداوند متعال از بین اصحاب محمّدصلی الله علیه وآله مرا به دانش ناسخ و منسوخ، و محكم و متشابه، و خاصّ و عام، ویژه ساخت. این چیزی است كه خداوند به من و به پیامبرش به این خاطر، منّت نهاد و پیامبر خدا به من فرمود:" ای علی! خداوند عزوجل به من فرمان داده كه تو را نزدیك سازم و دور نكنم، آموزشت دهم و از تو روی نگردانم، و بر من لازم است كه پروردگارم را فرمان ببرم و بر تو لازم است كه آن را فراگیری ".

و امّا سی و هشتم، پیامبر خدا مرا به جنگی اعزام كرد و برایم دعاها كرد و بر آنچه كه بعداً پیش خواهد آمد، آگاهم ساخت. یكی از اصحابش به این خاطر، غمگین شد و گفت:اگر محمّدصلی الله علیه وآله توانمند بود كه پسر عمویش را پیامبر قرار دهد، این كار را می كرد. خداوند متعال به زبان پیامبرش مرا از آن، مطّلع كرد.

و امّا سی و نهم، از پیامبر خدا شنیدم كه می فرمود:" دروغ می گوید آن كه علی را دشمن می دارد و می پندارد كه مرا دوست دارد. دوستی من و دوستی او، جز در دل مؤمن، جمع نمی گردد. ای علی! خداوند عزوجلدوستداران من و تو را در آغازِ گروه پیشتازان به بهشت قرار داده است و دشمنان من و تو را در اوّلِ گروه گم راهان از امّتم قرار داده كه وارد دوزخ می شوند ".

و امّا چهلم، پیامبر خدا در جنگی مرا به سوی چاهی فرستاد. چاه، آب نداشت. من برگشتم و به او خبر دادم. فرمود:" آیا در چاه، گِل وجود دارد؟ ". گفتم:آری. فرمود:" كمی از آن برایم بیاور ". من مقداری گِل آوردم و كلماتی به آن خواند. آن گاه فرمود:" این را در چاه بینداز ". افكندم. ناگهان، آب جوشید و پیرامون چاه را فرا گرفت. پیشش آمدم و خبر دادم. به من فرمود:" ای علی! توفیق یافتی و به بركت تو آب جوشید " و این منقبت، ویژه من بود، نه اصحاب پیامبرصلی الله علیه وآله.

و امّا چهل و یكم، من از پیامبر خدا شنیدم كه می فرمود:" بشارتت باد، ای علی! جبرئیل پیش من آمد و به من گفت:ای محمّد! خداوند - تبارك و تعالی - به اصحابت نگریست و پسر عمو و شوهر دخترت فاطمه را بهترین یارِ تو یافت و او را وصیّ تو و ادا كننده از سوی تو قرار داد ".

و امّا چهل و دوم، از پیامبر خدا شنیدم كه می فرمود:" بشارتت باد، ای علی! چون خانه تو در بهشت، مقابل خانه من است و در اعلی علّیین، در كنار رفیق اعلی، تو با منی ".

گفتم:ای پیامبر خدا! اعلی علّیین چیست؟ فرمود:" قبّه ای (بارگاهی) از دُرّ سفید است كه هفتاد هزار لنگه دارد و جای سكونت من و توست ".

و امّا چهل و سوم، پیامبر خداصلی الله علیه وآله فرمود:" خداوند عزوجل، دوستی مرا در دل مؤمنان، استوار ساخته است. همچنین - ای علی - دوستی تو را در دل مؤمنان، استوار گردانیده است و كینه من و كینه تو را در دل منافقان، ریشه دار گردانیده است. بنابراین، جز مؤمن پرهیزگار، تو را دوست نمی دارد، و جز منافق كافر، تو را دشمن نمی دارد ".

و امّا چهل و چهارم، از پیامبر خدا شنیدم كه می فرمود:" از بین عرب ها، جز ناپاك زاده، تو را دشمن نمی دارد، و از میان عجم ها، جز شقی، و از بین زنان، جز زن سلیطه،[7] تو را دشمن نمی دارد ".

و امّا چهل و پنجم، پیامبر خدا، در وقتی كه من چشمْ درد داشتم، مرا خواست و بر چشم من، آب دهان مالید و فرمود:" پروردگارا! گرمایَش را در سرما و سرمایَش را در گرما قرار بده". سوگند به خدا، تا این ساعت، چشمم بیمار نشده است.

و امّا چهل و ششم، پیامبر خدا، به یاران و عموهایش فرمان به بستن درها داد و به دستور خداوند عزوجل، در خانه مرا [به مسجد، ] باز گذاشت و هیچ كس را منقبتی چون منقبت (فضیلت) من نیست ".

و امّا چهل و هفتم، پیامبر خدا در وصیّتش مرا به پرداخت وام هایش و انجام دادن تعهّداتش فرمان داد. گفتم:ای پیامبر خدا! تو می دانی كه من مالی ندارم. فرمود:" خدا تو را یاری می رسانَد ". تصمیم بر پرداختن چیزی از وام ها و یا تعهّداتش نگرفتم، جز آن كه خداوند، آن را برای من آسان ساخت تا آن كه وام ها و وتعهّداتش را پرداختم، و شمردم؛ هشتاد هزار [ سكّه] شد و مقدار كمی ماند كه به حسن، وصیّت كرده ام آن را بپردازد.

و امّا چهل و هشتم، پیامبر خدا، روزی به خانه ام آمد و ما سه روز بود كه غذا نخورده بودیم. فرمود:" ای علی! آیا چیزی پیش تو هست؟ ". گفتم:سوگند به آن كه تو را بزرگی بخشید و به پیامبری برگزید كه از سه روز پیش، من و همسرم و دو فرزندم چیزی نخورده ایم. پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود:" ای فاطمه! برو داخل اتاق، ببین چیزی پیدا می كنی؟ ". گفت:همین الان از آن جا بیرون آمدم. گفتم:ای پیامبر خدا! من وارد شوم؟ فرمود:" به نام خدا، داخل شو ". وارد شدم، ناگهان یك سینی خرما و یك ظرف آب گوشت یافتم. آن را نزد پیامبر خدا آوردم. فرمود:" آیا فرستاده ای كه این غذا را آورد، دیدی؟ ". گفتم:آری. فرمود:" تعریف كن كه چگونه بود؟ ". گفتم:چیزی بین سرخی، سبزی و زردی بود. فرمود:"این خطوطِ بال جبرئیل است كه آمیخته به درّ و یاقوت است". از خورش، خوردیم تا سیر شدیم و جز جای دست و انگشتمان، چیزی از آن كم نشد. خداوند عزوجل از بین اصحاب پیامبرصلی الله علیه وآله مرا به این امر، ویژه ساخت.

و امّا چهل و نهم، خداوند - تبارك و تعالی -، پیامبرش را به نبوّتْ ویژه گردانْد و پیامبرصلی الله علیه وآله مرا به وصایت، ویژه گردانْد. هركس مرا دوست بدارد، سعادتمند است و در گروه پیامبران، محشور خواهد شد.

و امّا پنجاهم، پیامبر خدا [ سوره] برائت را با ابوبكر فرستاد. وقتی رفت، جبرئیل فرود آمد و گفت:" ای محمّد! جز تو یا مردی از خودت، وظیفه تو را ادا نمی كند ". بنابراین، پیامبر خدا مرا با شتر تیزرو خود، فرستاد. در منطقه ذی الحُلَیفَه[8] به وی رسیدم و " برائت " را از او گرفتم و خداوند عزوجل به این كار، مرا ویژه ساخت.

و امّا پنجاه و یكم، پیامبر خدا، در روز غدیر خم، مرا در مقابل همه مردم به پا داشت و فرمود:" آن كه من مولای اویم، این علی مولای اوست. پس نابودی و مرگ بر گروه ستمكاران! ".

و امّا پنجاه و دوم، پیامبر خدا فرمود:" ای علی! آیا می خواهی كلماتی به تو بیاموزم كه جبرئیل آنها را به من آموخت؟ " گفتم:آری. فرمود:" بگو:ای روزی ده بینوایان، ای رحم كننده بر مسكینان! ای شنونده ترینِ شنوندگان، ای بیناترینِ بینندگان، ای مهربان ترینِ مهربانان! به من مهر بورز و روزی ام ده".

و امّا پنجاه و سوم، خداوند - تبارك و تعالی -، دنیا را پایان ندهد تا آن كه " قائم " ما قیام كند، كینه دارانِ نسبت به ما را بكُشد، جزیه نپذیرد، صلیب ها و بت ها را بشكند، جنگْ پایان پذیرد و مردم را به گرفتن مال، فراخوانَد و اموال را بین آنان به تساوی تقسیم كند و بین مردم، به عدلْ رفتار كند.

و امّا پنجاه و چهارم، از پیامبر خدا شنیدم كه می فرمود:" ای علی! به زودی بنی امیّه، تو را نفرین می كنند و در برابر هر نفرینی، فرشته ای هزار نفرین بر آنان بكند و هنگامی كه قائم ما قیام كند، آنان را چهل سال، نفرین كند ".

و امّا پنجاه و پنجم، پیامبر خدا به من فرمود:" گروه هایی از بین امّت من در خصوص تو مورد آزمایش قرار خواهند گرفت، و خواهند گفت:پیامبر خدا چیزی بر جا نگذاشت. بنابراین، علی را برای چه چیزی وصی قرار داده است؟ آیا كتاب خدا، پس از خداوند عزوجل برترینِ چیزها نیست؟! سوگند به آن كه مرا به حق برانگیخت، اگر تو آن را به دقّتْ گِرد نیاوری، هیچ گاه گِرد نیاید. پس خداوند عزوجل مرا از بین اصحاب او بر این كار، ویژه ساخت ".

و امّا پنجاه و ششم، خداوند - تبارك و تعالی -، مرا به آنچه كه اولیا و فرمانبرانش را ویژه ساخته است، ویژه ساخت و مرا وارث محمّدصلی الله علیه وآله قرار داد. (با دست به مدینه اشاره كرد و فرمود:) آن كه او (خدا) را ناخشنود ساخته، او (پیامبرصلی الله علیه وآله) را ناراحت كرده، و آن كه او (خدا) را خشنود ساخته، او را خشنود ساخته است.

و امّا پنجاه و هفتم، پیامبر خدا در جنگی بود كه آب تمام شد. به من فرمود:" ای علی! برخیز و به سوی آن صخره برو و بگو:من فرستاده پیامبر خدایم، برای من آب بجوشان! ". سوگند به خدایی كه او را به نبوّتْ گرامی داشت، پیام او را رساندم. از صخره، چون پستان گاو، آبْ فَوَران كرد و از هر كدام از پستان هایش آب جاری شد. چون چنین دیدم، با سرعت به سوی پیامبرصلی الله علیه وآله آمدم و به وی خبر دادم. فرمود:" ای علی! برو و آب بردار " و مردم آمدند و مَشك ها و ظرف هایشان را پُر كردند، چارپایانشان را آب دادند، نوشیدند و وضو گرفتند. خداوند عزوجل، از بین صحابیان، مرا ویژه این كار ساخت.

امّا پنجاه و هشتم، پیامبر خدا در یكی از جنگ ها - كه آب تمام شد -، به من فرمان داد كه:" ای علی! تور (آفتابه) را بیاور " و من آن را آوردم. دست راست خود را در حالی كه دست من هم با آن بود، بر تور گذاشت و فرمود:" بجوش! " و آب از بین انگشتان ما جوشید.

و امّا پنجاه و نهم، پیامبر خدا، مرا به سوی خیبر اعزام كرد. وقتی به آن جا رفتم، در قلعه را بسته یافتم. با شدّت آن را تكان دادم. آن را كَندم و چهل قدم آن سوتر پرتاب كردم و وارد شدم. مَرحَب به جنگ با من پیش قدم شد به من یورش آورد. من به او یورش بردم و زمین را از خونش سیراب كردم، و پیش از این، پیامبرصلی الله علیه وآله دو تن از یاران خود را فرستاده بود كه شكست خورده، برگشته بودند.

امّا شصتم، من عمرو بن عبد وَد را كه به تنهایی هزار نفر به شمار می آمد، كُشتم.

و امّا شصت و یكم، از پیامبر خدا شنیدم كه می فرمود:" ای علی! مَثَل تو در بین امّتم، چون سوره «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» است. كسی كه به دل، تو را دوست بدارد، گویا یك سوم قرآن را خوانده است؛ و آن كه تو را به دلْ دوست بدارد و به زبانْ یاری ات رسانَد، گویی دو سوم قرآن را خوانده؛ و آن كه به دل، دوستت بدارد و به زبان، یاری ات كند و به دست، كمكت كند، گویی همه قرآن را خوانده است ".

امّا شصت و دوم، من در همه جاها و جنگ ها با پیامبر خدا بودم و پرچمش با من بود.

امّا شصت و سوم، من هیچ گاه از جنگ نگریختم و هیچ كس به جنگ با من پیش قدم نشد، جز آن كه زمین را از خونش سیراب ساختم.

و امّا شصت و چهارم، برای پیامبر خدا، پرنده كباب شده ای از بهشت آوردند. از خداوند عزوجل خواست كه محبوب ترینِ خلق نزد خدا بر او درآید و خداوند به من توفیق داد تا بر او درآیم و آن پرنده را با او بخورم.

و امّا شصت و پنجم، من در مسجد، نماز می خواندم كه بی نوایی درآمد و درخواست كرد و من در ركوع بودم كه انگشترم را به او دادم. خداوند - تبارك و تعالی - درباره من این آیه را فرو فرستاد:" إِنَّمَا وَلِیُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ و وَالَّذِینَء َامَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَیُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَهُمْ رَ كِعُونَ؛[9] ولیّ شما تنها خدا و پیامبر اوست و كسانی كه ایمان آوردند؛ همان كسانی كه نماز به پا می دارند و در حال ركوع، زكات می دهند ".

و امّا شصت و ششم، خداوند - تبارك و تعالی - خورشید را دو بار برای من بازگردانْد و درمیان امّت محمّدصلی الله علیه وآله بر احدی جز من خورشید را بازنگردانْد.

و امّا شصت و هفتم، پیامبر خدا دستور داد تا مرا در زندگی او و پس از مرگش " امیرِ مؤمنان " صدا كنند و این عنوان را جز به من به كسی اطلاق نكرد.

و امّا شصت و هشتم، پیامبر خدا فرمود:" ای علی! وقتی روز واپسین شد، آواز دِهی از دلِ عرش، ندا خواهد داد:سرورِ پیامبران كجاست؟ من برخواهم خاست. آن گاه ندا خواهد داد:سرورِ اوصیا كجاست؟ تو برمی خیزی. [ فرشته] رضوان، كلیدهای بهشت و [ فرشته] مالك، كلید دوزخ را برایم خواهند آورد و خواهند گفت:خداوند عزوجل به ما دستور داده كه آن را به تو دهیم و به تو بگوییم كه آن را به علی بن ابی طالب بدهی. پس ای علی! تو تقسیم كننده بهشت و دوزخی ".

و امّا شصت و نهم، از پیامبر خدا شنیدم كه می فرمود:" اگر تو نبودی، منافقان از مؤمنان، باز شناخته نمی شدند ".

و امّا هفتادم، پیامبر خدا خوابید و مرا و همسرم فاطمه و دو پسرم حسن و حسین را خوابانْد و بر ما عبایی سفیدِ نازك انداخت و خداوند - تبارك و تعالی -، درباره ما این آیه را فرو فرستاد:" إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیرًا؛[10] خدا فقط می خواهد آلودگی را از شما [ خاندان] بزداید و شما را پاك و پاكیزه گردانَد ". جبرئیل گفت:من هم با شمایم، ای محمّد! و ششمین فرد جمع ما جبرئیل بود.[11].









    1. ر. ك:ص 135، پاورقی ح 3442.
    2. مجادله، آیه 12.
    3. مجادله، آیه 13.
    4. حدید، آیه 13.
    5. حدید، آیه 15 - 14.
    6. آل عمران، آیه 61.
    7. سلقلقیه كه در متن روایت آمده از ریشه «السِّلق» به معنای گرگ است و آن را به سلیطه معنا كرده اند؛ یعنی زنی گرگ وش و پرخاشجو. البته بعضی از اهل لغت نظیر طریحی در مجمع البحرین (866/2) آن را زنی دانسته اند كه از دُبُر حیض می شود. این معنا جای تأمّل دارد. (م)
    8. اوّلین منزل بین راه مكّه و مدینه و میقات اهل مدینه است. (م)
    9. مائده، آیه 55.
    10. احزاب، آیه 33.
    11. الخصال:1/572.